|
|
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1172
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.
روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.
گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.
گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.
گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟
بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.**
- ر. ک: روایت ها و حکایت ها / 132 131 به نقل از: داستان های پراکنده 2/ 55.***
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1179
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
قاری مشهور و ممتاز قرآن، جناب جواد فروغی چنین حکایت می کند:
یکی از پربارترین و جالب ترین سفرهای من، سفر حج بود. ایام مبارک و مقدسی برای من بود. تمام لحظات این سفر پر از خاطره است که از خاطرات جالب این سفر، روزی بود که روبروی ضریح پیامبر صلوات الله علیه و آله در مدینه منوره قرآن می خواندم. و مأموران انتظامی عربستان گریه می کردند. یکبار دیگر هم یکی از مأموران انتظامی عربستان آمد و گفت: قسمتی از قرآن فاطمه [سلام الله علیها ]را برای من بخوان!
من در جواب او گفتم: منظور شما از قرآن فاطمه علیها السلام چیست؟!
او گفت: ما دو قرآن داریم، یکی قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یکی دیگر قرآن فاطمه (علیها السلام)، قرآن شیعیان همان قرآن فاطمه (علیهاالسلام) است!
به او گفتم: اگر می خواهی، فردا شب بیا مسجد الحرام، آن جا من فردا قرآن می خوانم، فردای آن شب خوب که نگاه کردم آن مامور عربستان را که در گوشه ای نشسته بود دیدم وقتی شروع کردم به خواندن قرآن، دیدم دارد گریه می کند. وقتی برنامه تمام شد، پیش من آمد و گفت: قرآن شیعیان با قرآن ما هیچ فرقی ندارد و در حالی که صورتم را می بوسید با بدگویی و ناسزا گفتن وهابیون، آن جا را ترک کرد.
ر. ک: کلید قرآن 19 18 به نقل از: راهیان نور/ 61.
نکته:
از این حکایت می توان به گوشه ای از تبلیغات مسموم، فرقه ضاله وهابیه علیه شیعیان پی برد
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1115
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ (ﺭﺽ) ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺭﻓﺘﺎﺭ. ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﺯﺭﺩ، ﺣﺘّﻰ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻮﺭﻯ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ:
ﺁﺧﺮ ﺷﺒﻰ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ. ﺩﻳﺮﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ.
ﺑﻪ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﺏ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺗﻜﻴﻪ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﺪ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺅ ﻳﺎ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺑﺮﺧﻴﺰ! ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎﻯ!
ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺤﺘﺮﻣﻪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﺳﺖ.
ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﺁﻗﺎ! ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﻳﺪ؟
ﺁﻗﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﺮﻭﻗﺖ، ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺯﺣﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﻨﻢ!
*** ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﺑﺪﻯ ﻳﺎﺩ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺪﻯ ﺭﺧﺼﺖ ﻏﻴﺒﺖ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺩ.
ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻏﻴﺒﺖ ﻟﺐ ﻣﻰ ﺗﻜﺎﻧﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﺒﻪ ﺍﻯ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﻇﻬﺎﺭﺍﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﻡ ﻭ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺘﺘﺎﻥ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﻮﻡ! (۱)
ﺩﻟﺎ ﻣﻌﺎﺵ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻦ ﻛﻪ ﮔﺮ ﺑﻠﻐﺰﺩ ﭘﺎﻯ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﻋﺎ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ
۱-ﻓﻀﻠﻨﺎﻣﻪ ﻣﺸﻜﺎﺓ: ﺷﻤﺎﺭﻩ 36، ﺹ 59
-داستان هایی از علماء
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1122
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در روزگار گذشته قوم دانيال نبي بر اثر كفران نعمت دچار قحطي شدند و كارشان به آدم خواري كشيد.
قالت امراءة ....... (1)
ترجمه...
زن بچه داري به زن ديگر، كه او نيز فرزند داشت ، پيشنهاد كرد كه فلاني ! بيا امروز من بچه خود را مي گذارم و هر دو نفر گوشتش را مي خوريم و روز بعد تو بچه ات را بياور تا هر دو بخوريم ! گفته او مورد قبول واقع شد.
زن اول كه خود پيشنهاددهنده بود از فرزندش دل برگرفت و هر دو نفر طفلش را قطعه قطعه كردند و خوردند. نوبت بعد كه گرسنه شدند، زن اولي به دومي مراجعه كرد ولي زن دوم از كشتن بچه خود امتناع نمود و كار به خصومت و دعوا كشيد. براي حكميت به دانيال مراجعه كردند، دانيال نبي از شنيدن چنين دعوايي سخت ناراحت شد و گفت : ((كار گرسنگي به اين جا كشيده شده است ؟)) گفتند: ((بلي ! و از اين هم سخت تر شده است .))
دانيال دست به دعا برداشت و از پيشگاه الهي درخواست تفضل و رحمت نمود و خداوند قحطي را برطرف نمود.(2)
1- الكافي ، ج 6، ص 302.
2- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 404.
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1139
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از وصاياي امام علي عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام اين بود كه مي فرمود: ((ناخوشي دروغگويي از تمام ناخوشي ها قبيح تر و ناپسندتر است .)) (۱)
دروغگويي امنيت اخلاقي و قضايي و اقتصادي را متزلزل مي كند.
دروغگويي مردم را نسبت به يكديگر بدبين نموده و از آنان سلب اعتماد مي نمايد.
دروغگويي ريشه فضيلت و سجاياي انساني را مي سوزاند.
امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حديث كرده است كه فرمود:
((كم نصيب ترين مردم از سجاياي مردانگي و فضايل انساني ، دروغگويان هستند.)) (۲)
بعضي گمان مي كنند در پاره اي از مواقع ، تنها وسيله كامروايي و پيروزي در زندگي دروغ گفتن و از راه مستقيم منحرف شدن است .
پيشواي عاليقدر اسلام چنين گماني را اشتباه و آن پيروزي را شكست مي داند.
قال صلي الله عليه و آله و سلم : اجتنبوا الكذب و ان راءيتم فيه النجاة فان فيه الهلكة ؛
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود:
((از دروغگويي بپرهيزيد! در موردي كه گمان مي كنيد نجات شما در دروغ گفتن است ، بدانيد كه اشتباه كرده ايد و هلاك شما در دروغ است .)) ( مستدرک،ج2،ص100)
حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به هشام فرمود:
((انسان عاقل دروغ نمي گويد، اگر چه دروغ وسيله برآمدن خواهشهاي نفساني او باشد.)) (۳)
چه بسيار مردمي كه در پيشامدهاي خطرناك يا مواقع حساس در كمال شهامت و رشادت راست گفتند و سرانجام پيروز شدند.
حکایت :
خونخواري و جنايتكاري هاي حجاج بن يوسف بر كسي پوشيده نيست . روزي جمعي از طرفداران عبدالرحمان را به اسيري به مجلس حجاج آورند. حجاج به قتل همه آنها مصمم بود. مردي از اسرا به پا خاست و گفت : ((امير! من بر تو حقي دارم ، مرا به پاس آن حق آزاد كن !))
حجاج پرسيد: ((چه حقي داري ؟))
جواب داد: ((روزي عبدالرحمان در مجلس خويش تو را دشنام داد و من از تو دفاع كردم .))
حجاج گفت : ((آيا بر اين كار گواهي داري ؟))
يكي از اسرا از جاي برخاست و به صحت گفتار او شهادت داد.
حجاج آزادش كرد. سپس به شاهد متوجه شد و گفت : ((تو چرا در آن مجلس از من دفاع نكردي ؟))
گواه در كمال صراحت و بدون ضعف و زبوني جواب داد: ((از آن جهت كه با تو دشمن بودم .))
حجاج گفت : ((او را نيز به علت راستگويي آزاد نماييد.))(4)
1- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100.
2- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100..
3- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 100.
4- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 59.
حکایت منبر مرحوم استاد فلسفی
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1290
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شبي مرد عربي در خارج شهر با زن جوان زيبايي برخورد نمود. از او خواست كه با وي بياميزد.
زن گفت : اگر در ضميرت واعظ ديني نداري ، آيا عقلت نمي تواند، تو را از اين كار زشت و نادرست باز دارد؟
مرد در جواب گفت : ((به خدا جز ستارگان آسمان كسي ما را نمي بيند.))
زن گفت : ((پس ستاره آفرين ، يعني خدا، كجاست ؟))
مرد از شنيدن اين سخن شرمسار شد و گفت توبه كردم و از اين كار منصرف شد.(1)
سخنان پاك و بي آلايش اين زن مسلمان ، روشنگر اين حقيقت است كه چگونه ايمان به خدا و اعتقاد به احاطه علمي پروردگار، ضامن اجراي قانون الهي است و مي تواند در شب تيره و در محيط خلوت بيابان ، يك فرد با ايمان را از عمل منافي با عفت بازدارد.(2)
1- المستطرف ، ج 2، ص 231.
2- آية الكرسي ، پيام آسماني توحيد، ص 300.
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1126
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مرحوم حضرت آیة الله العظمی بهاءالدینی عالمی وارسته و روشن بین بود. همه روزه، جویندگان علم و ادب در نزدش اجتماع می کردند و او با فروتنی تمام آب گوارای اخلاق و معنویت را به کام پرعطش آنان می چشاند و راه و رسم بندگی به درگاه ربوبی را به آنان می آموخت.
او خود الگویی راستین و قامتی استوار در عرصه ادب و اخلاق اسلامی بود که هر بیننده حقیقت جو را شیفته خویش می کرد، ساده و بی تکلف با اشخاص رو به رو می شد، به گونه ای که کسی در برخورد با ایشان خود را مزاحم احساس نمی کرد. مطالعه اش را در تفکر می دانست یک بار سؤالی پرسیدم جوابم را نداد، گفتم: آقا! مثل این که نشنیدید. فرمود: ببخشید در حال مطالعه بودم)). در حالی که کتابی پیش روی نداشت!
آن بزرگوار این شیوه مطالعه تفکری را در رابطه با قرآن نیز داشت. غالباً به جای خواندن قرآن، نوار قاریان را گوش می کرد، یک نوبت که در حال گوش دادن به نوار عبدالباسط** استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد (قاری حنجره طلایی).***قاری مصری بود، فردی با حالت اعتراض گفت: آقا چرا نوارهای اهل سنت را گوش می دهید؟
ایشان فرمود: مگر ایرادی دارد؟ گفت: آن ها که قرآن را نمی فهمند، آقا اندکی مکث کرد و فرمود: شیعه و سنی هیچکدام قرآن را درست نمی فهمند.
آری، او با این شیوه به ما این درس را همواره می داد که تلاوت قرآن را منحصر در قرائت ندانیم بلکه مهم، تدبر و تفکر است و این امر از طریق شنیدن بهتر حاصل می شود.
** ر. ک: ماهنامه بشارت، شماره 12 / 36، به نقل از: برادر عبدالله توحیدی.***
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1121
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
دختر شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری می گوید: «یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود. در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند. بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم، وقتی وارد مدرسه شدم، خانم ناظم از راه رسید و کارنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها کارنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم.
ناظم از من خواست که حتما اولیائم آن را امضا کنند و فردا ببرم. به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند، نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود.
وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد، در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم.
پدر گفت: زهرا کارنامه ات را بیاور امضا کنم. گفتم آقاجون کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه دادند. رفتم و کارنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد. می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم. اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم.
صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می کردم، ناگهان چشمم به کارنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود.
این کارنامه به رؤیت حضرت امام (ره) نیز می رسد. امام از آنها می خواهد که کارشناسی کنند ببینند این امضا، واقعا امضای شهید است؟ اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید «مجتبی صالحی» است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.
الآن امضای این شهید موجود است. کسانی که جایگاه شهدا را قبول ندارند ببینند.
↙منبع:
تلخیص از کتاب «شهیدان زنده اند»
کتاب «شهیدان زندهاند» چاپ موسسه شهید ابراهیم هادی را حتما تهیه کنید. خاطره 40 شهیدی که بعد از شهادت برگشتند و حماسه ای خلق کردند، در آن کتاب نوشته شده است.
خداوند در قرآن می فرماید:
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1143
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
جابر گوید: امام باقر (علیه السلام) به من خبر داد:
یکی از زنان طایفه بنی هلال، دایه حضرت علی (علیه السلام) بود که در زمان شیرخوارگی حضرت در خیمه خود به او شیر می داد و نگهداریش می کرد، آن زن پسری هم داشت که برادر همشیر علی (علیه السلام) به حساب می آمد ولی سنش یازده ماه و چند روز از علی بزرگتر بود در کنار خیمه آنان چاهی قدیمی قرار داشت روزی آن طفل بر لب چاه آمد و سر خود را داخل آن نمود علی (علیه السلام) نیز مصمم شد به دنبال او برود، پای علی (علیه السلام) به ریسمانهای خیمه پیچیده شد و آنگاه طنابها را کشید تا خود را به برادر رضاعی خود برساند آنگاه به یک پا و دست او چسبید به حالتی که دست او را در دهان و پایش را به دست گرفت تا از فرو افتادن او در چاه آب جلوگیری کند. در همین حال مادر رضاعی علی (علیه السلام) از راه رسید و صحنه را مشاهده کرد و شیون کنان فریاد زد: ای اهل قبیله ام، ای طایفه ام بیائید، چه بچه فرخنده و مبارکی علی فرزندم را نگه داشته تا در چاه نیفتد سپس دو کودک را از سر چاه دور کرد مردم نیز از نیروی طفلی با آن سن و سال در شگفتی فرو رفته بودند، که با بند شدن پای علی (علیه السلام) به طنابهای خیمه چگونه خود را کشیده تا دستش را به برادرش برساند لذا بدین جهت مادر رضاعیش او را میمون نامید یعنی مبارک و فرخنده و آن کودک در میان طایفه بنی هلال به معلق میمون شهرت یافته بود.
معانی الاخبار، ج 1، ص 140
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
نوشته شده در چهار شنبه 4 اسفند 1395
بازدید : 1156
نویسنده : محمدرضابدخشان
|
|
{{نوار کناری اسلام}}
{{اسلام۲}}
{{الله۲}}
{{اسلام}}
'''اسلام'''، [[دین|دینی]] [[یکتاپرستی|یکتاپرستانه]]<ref>"Tawhid." In The Oxford Dictionary of Islam. ، edited by John L. Esposito. Oxford Islamic Studies Online, http://www.oxfordislamicstudies.com/article/opr/t125/e2356 (accessed 17-May-2012)</ref><ref>{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی= Gimaret|نام= D. |مقاله= {{unicode|Tawḥīd}} |دانشنامه= [[دانشنامه اسلام|Encyclopaedia of Islam]] |ویرایش= Second |ویراستاران=P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. Bosworth; E. van Donzel; and W.P. Heinrichs |ناشر= [[انتشارات بریل|Brill Online]] |سال= ۲۰۱۲ |زبان=en}}</ref> و [[دین ابراهیمی|ابراهیمی]] است.<ref>قرآن کریم سوره ''الحج'' آیه ۷۸(وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاَکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ)</ref><ref>[http://iid.org.ir/iidf/View_Detail_News.asp?link=2333 سایت مؤسسه گفتگوی ادیان]</ref>
به پیروان اسلام «[[مسلمان]]» میگویند.<ref>[http://www.encislam.brill.nl/public/iman دائرةالمعارف اسلام، مقالهٔ ایمان]</ref> هماکنون اسلام از دید شمار رسمی پیروان، در جایگاه دومِ جهان جای دارد.<ref>[http://www.adherents.com/Religions_By_Adherents.html#Islam دینهای بزرگ جهان – به ترتیب شمار پیروان]. بازدید در ۷ اوت ۲۰۰۹.</ref>
مسلمانان براین باورند که [[خدا|خداوند]]، [[قرآن]] را به [[محمد]] از طریق [[فرشته]]ای به نام [[جبرئیل]] فرو فرستاده است. به باور مسلمانان خدا بر بسیاری از [[پیامبر|پیامبران]]، [[وحی]] فرستاده و محمد آخرین آنان است. مسلمانان محمد را اعاده کننده [[ایمان]] [[توحید (اسلام)|توحیدی]] خالص [[ابراهیم]]، [[موسی]]، [[عیسی]] و دیگر پیامبران میدانند و معتقدند که اسلام کاملترین و آخرین آیین الهی است.<ref>[[قرآن]] [[سوره]] [[احزاب]] [[آیه]] ۴۰ «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّین» ترجمه: «محمّد پدر هیچیک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است» [[آیتاللهالعظمی]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی]]</ref><ref>قمّی، [[شیخ صدوق]]، محمّد بن علی بن بابویه. ''من لا یحضره الفقیه''. جلد ۴ صفحهٔ ۳۳۴</ref>
[[:en:Paul Freedman|پال فریدمن]] میگوید: «اسلام به معنی تسلیم در برابر خداست. اسلام دین [[قانون]] و [[wikt:عمل#فارسی|عمل]] است، نه [[ریاضت]] و [[رهبانیت]]. اسلام یک دین میانهرو است؛ تشویق به [[انفاق|کمک به فقیران]] میکند ولی تشویق به ترک دنیا نمیکند. اسلام بر رفتار درست تأکید میکند: [[شرابخواری]] و [[قمار]] منع شدهاند و مسلمان موظف است از خوردن غذای [[حرام]] خودداری کند. مسلمان میتواند مستقیماً با خدا [[نیایش|راز و نیاز]] کند و لزوماً نیازی به [[واسطه فیض]] نیست. [[مسجد]] تنها مکان تجمع است و مانند [[کلیسا]] دارای قدرت مذهبی نیست. اسلام، برخلاف یهودیت، پس از ظهور به سرعت دینی جهانی میشود و مردم را به مسلمان شدن تشویق میکند ولی اصرار زیادی بر مسلمان کردن ندارد.»<ref>{{یادکرد ویدئو |نام= Paul|نام خانوادگی= Freedman|سال= ۲۰۱۲|عنوان= Mohammed and the Arab Conquests |نشانی= http://www.youtube.com/watch?v=cXF7RkgANNo|زبان= en|ترجمه عنوان= محمد و فتوحات اعراب|ناشر= [[دانشگاه ییل|Yale University]]|تاریخ بازبینی= ۱۱/۰۴/۲۰۱۲|زمان= ۳۹:۰۰–۴۳:۰۰}}</ref>
اسلام نسبت به ادیان اصلی و پرجمعیت دنیا جدیدترین دین است و حدود یک میلیارد و دویست میلیون نفر پیرو دارد که دومین دین پرجمعیت دنیا به شمار میآید. اسلام سریعترین دین از لحاظ گسترش و رشد در میان ادیان دنیا است. گستره جغرافیایی اسلام از [[آفریقای غربی|غرب آفریقا]] تا [[آسیای جنوب شرقی|جنوب شرق آسیا]] است، همچنین جوامع اقلیتهای مسلمان نیز در سرتاسر جهان پراکنده هستند. اسلام دومین یا سومین دین پر جمعیت در [[اروپا]] و [[قاره آمریکا]] میباشد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=Esposito|نام=J.L.|کتاب=The Oxford History of Islam|ناشر=Oxford University Press, USA|سال=1999|شابک=9780195107999|پیوند=http://books.google.com/books?id=imw_KFD5bsQC|زبان=en}}</ref>
== نشان ==
{{اصلی|ماه و ستاره}}
[[پرونده:Star and Crescent.svg|بندانگشتی|راست|100px|هلال ماه و ستاره سبز]]
[[ماه و ستاره|هلال ماه و ستاره]] (گاهی چندین ستاره) یک نشان باستانی است که طی دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ مجدد به عنوان نماد اسلام یا [[جهان اسلام|جامعه اسلامی]] شناخته شد. این نشان در پرچم بسیاری از کشورهایی که اکثریت مسلمان هستند همچون [[ترکیه]]، [[کشور آذربایجان|آذربایجان]]، [[مالزی]]، [[الجزایر]]، [[لیبی]]، [[تونس]]، [[موریتانی]]، [[پاکستان]]، {{پم|سلطنت اچیه|Aceh Sultanate}} در [[اندونزی]] و [[پرچم عثمانی]] و نشان بسیاری از گروهها و اتحادهای اسلامی مانند {{پم|اتحاد عربی مغرب|Arab Maghreb Union}} و [[امت اسلام]] وجود داشته یا دارد و بر نوک منارهها و گنبدهای اسلامی نیز نصب میشود. این نشان پیش از اسلام نیز وجود داشته است و ریشه آن به قرن ششم پیش از میلاد مسیح و اطراف [[اسرائیل باستان]] و [[موأب]] برمیگردد و در پیکرنگاری [[سومری]] رایج بوده است. این نشان پیش از اسلام بر روی سکه [[بیزانتیوم]] (استانبول کنونی)، سکههای رومی و ساسانی نیز ضرب میشده است. هفتم اکتبر ۱۹۵۱ زمانی که قانون اساسی لیبی این نشان را برمیگزید هلال ماه را یادآور تقویم هجری قمری و ستاره را نشان راه روشن و پشت سر گذاشتن تاریکی اعلام کرد.<ref>{{یادکرد وب | نشانی=http://www.crwflags.com/fotw/Flags/ly_1951.html | عنوان=Libya, 1951-1972 | ناشر=crwflags.com}}</ref>
== واژه شناسی ==
اسلام در [[زبان عربی]] از [[ریشهشناسی|ریشه]] ('''س-ل-م''') است و معنی لغوی این ریشه «سالم شدن» و «رهایی یافتن از آفات» است.<ref>انیس ابراهیم. [[معجم الوسیط]]؛ [[مدخل]]= سَلِمَ. مجمع اللغة العربیة. [[مصر]] [[۱۹۹۸ (میلادی)]] میلادی [[:ar:المعجم الوسیط|صفحهٔ اختصاصی: المعجم الوسیط]]</ref><ref>[[لسان العرب]]؛ [[مدخل]]= سلم</ref> [[واژه]] «[[سلام]]» نیز مشتق شده از همین ریشه است.<ref>[[معجم الوسیط]]؛ [[مدخل]] = اَسلَمَ</ref><ref>[[تاج العروس من جواهر القاموس]]؛ [[مدخل]] = سلم. [[دار احیاء التراث العرب]] [[بیروت]]، [[لبنان]]. [[۱۹۸۶ (میلادی)]] [[:ar:تاج العروس من جواهر القاموس|صفحه اختصاصی تاج العروس]]</ref> با توجه به معنی اسلام، «مسلم» (در [[فارسی]]: [[مسلمان]]) یعنی کسی که خدا را خالصانه و بی [[ریا]] میپرستد و اختیار خود را تسلیم امر و نهی او میکند.<ref>[http://www.iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=161512 بررسی مفهوم «اسلام» در قرآن در آخرین شماره از دوماهنامه «اخبار ادیان»]، ایکنا، خبرگزاری قرآنی ایران</ref>
== باورها ==
معارف اسلامی به سه بخش کلی تقسیم میشوند:
* '''اصول عقاید''': باورهای بنیادین فکری ([[اصول دین]] یا عقاید) که [[توحید]]، اساسیترین آنها است.
* '''[[اخلاق]]''': توصیههای اخلاقی که برخی از آنها، عبارتند از:
# [[عدالت]]
# صداقت
# امانتداری
# [[حیا]]
# مهربانی
# گشادهرویی
# [[شجاعت]]
# [[عفت]]
* '''احکام فقهی''': فرامین عملی و عبادی که اساسیترین آنها ([[فروع دین]] یا فقه اصغر) هستند. فرامین عملی [[آداب اسلامی|آداب]]، [[مناسک اسلامی|مناسک]] و [[عبادت|عبادات]] را دربرمیگیرد.
عقاید را در [[علم کلام]]، احکام را در [[علم فقه]] و اخلاق را در [[علم اخلاق]] شرح و بسط میدهند.<ref>مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (جلد دوم)، انتشارات صدرا ۱۳۷۳، ص ۱۵و۱۶</ref>
=== اصول عقاید ===
{{اصلی|اصول دین}}
از بنیادیترین باورهای مسلمانان تحت عنوان [[اصول دین]] یاد میشود.
اصول دین نزد مسلمانان سه عدد هستند<ref>علامه طباطبایی. تعالیم اسلام صفحهٔ ۵۱</ref> اعتقاد به هر کدام از این اصول، باورهایی را به عنوان زیر شاخه موجب میشود:
# [[توحید (ابهامزدایی)|توحید]]: یعنی اعتقاد به یگانگی خداوند و اعتقاد به صفات او.
# [[نبوت]]: یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن پیامبران از سوی خداوند برای راهنمایی بشر. (و اعتقاد به پیامبری محمد).
# [[معاد]]: یعنی اعتقاد به وجود جهانی که بعد از فروپاشی این جهان کنونی، نمایان میشود و در آن جهان نیکان و بد کرداران به سزای کردار خویش میرسند.
در میان این اصول آنچه ریشه بقیهاست، توحید میباشد، به طوری که دین شناسان مسلمان میکوشند تا با اثبات آن بقیه اصول و فروع را ثابت کنند<ref>خرازی، محسن۱۴۳۰ هجری قمری</ref>
شیعیان علاوه بر این سه اصل، به [[عدل (شیعه)|عدل]] و [[امامت]] نیز به عنوان اصلهای چهارم و پنجم معتقدند.
==== الله ====
[[پرونده:Basmala.svg|Middle|بندانگشتی|[[بسم الله الرحمن الرحیم]]، نخستین [[آیه]] [[قرآن]]]]
{{اصلی | الله}}
''[[الله]]'' نام ویژهٔ خدای یکتا در [[قرآن]] و نوشتارهای اسلامی است. با این حال فارسیزبانان معمولاً از واژهٔ ''[[خدا]]'' استفاده میکنند.
به باور مسلمانان خداوند در اسلام به زبان اصلی که همان زبان عربی فصیح (زبان قرآن) است ۱۰۰۱ نام دارد که یک نام خداوند، [[اسم اعظم]] است. بیشتر اسامی خدا، در اسلام، نشاندهندهٔ برتری مطلق است.<ref>هادی، سبزواری معروف به [[ملا هادی سبزواری]]. شرح الاسماء الحسنی (شرح دعای جوشن کبیر. مقدمه صفحه ۲۳ [http://www.adinebook.com/gp/product/9640337153 صفحه اختصاصی]</ref>
شناخت خداوند اصلیترین باور مسلمانان است و همین موضوع است که این دین را در میان سایر ادیان ابراهیمی متمایز ساخته. خلاصه باور مسلمانان به خدا را میتوان در جملهای از قرآن دید<ref>مکارم شیرازی ناصر. تفسیر نمونه ج ۲۰ص ۳۶۶</ref> که در آن گفته میشود:
<blockquote> {{متن قرآن|ِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر|ترجمه=هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست|سوره=۴۲|آیه=۱۱}} </blockquote> که در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] آن از [[علی بن ابی طالب]] نقل شده که آن را توصیف قابل قبول خدا دانستهاست<ref>قمی، محمد بن محمدرضا. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب. سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی. تهران. ۱۳۶۸ ج۸ ص ۳۵۳ (عن علیّ- علیه السّلام- یقول فیه- و قد سأله رجل عمّا اشتبه علیه من الآیات فی هذه الآیة-:{{متن قرآن|ِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر|ترجمه=هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست|سوره=۴۲|آیه=۱۱}}
:لا یحیط الخلائق باللّه- عزّ و جلّ- علما، [إذ هو] - تبارک و تعالی- جعل علی أبصار القلوب الغطاء، فلا فهم یناله بالکیف، و لا قلب یثبته بالحدود. فلا تصفه إلّا کما وصف نفسه. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ</ref> و مفسرین هم به تبعیت از وی گفتهاند: «این جمله در حقیقت پایه اصلی شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن به هیچیک از اوصاف پروردگار نمیتوان پی برد»<ref>مکارم شیرازی ناصر. تفسیر نمونه ج ۲۰ ص ۳۶۶</ref>
==== شهادتین ====
[[پرونده:Sahadah-Topkapi-Palace.jpg|بندانگشتی|چپ|150px|[[شهادتین]]، ورودی [[کاخ توپقاپی]] در [[استانبول]]]]
{{اصلی|شهادتین}}
پذیرش اسلام از سه روش امکان دارد:
گفتن [[شهادتین]]، با انجام دادن کارهای ویژه مسلمانان، اسلام با پیروی از اعمال مسلمانان.<ref>انصاری، محمدعلی. جلد ۳ صفحهٔ ۲۵۸</ref>
شهادتین: «اشهد ان لا اله الا الله» و «اشهد ان محمدرسول الله»
==== قرآن ====
[[پرونده:Sura24.pdf|راست|بندانگشتی|150px|بخش نخست سوره [[نور (سوره)|نور]] از کتاب [[قرآن]]]]
{{اصلی|قرآن}}
[[قرآن]]، کتاب مقدس مسلمان است و به زبان عربی نوشته شدهاست، که طبق مندرجات آن و باور مسلمانان توسط وحی الهی به محمد فروفرستاده شد.
به اعتقاد مسلمانان «قرآن وحی نامه اعجاز آمیز الهی است، که به زبان عربی واژه به واژه توسط فرشته وحی، [[جبرئیل]] امین، از جانب خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالاً یکباره، و هم کمکم در طول ۲۳ سال نازل شدهاست.»<ref>خرمشاهی، بهاءالدین. '' قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه از بهاءالدین خرمشاهی''. ناشر جامی و نیلوفر، ص ۶۵۲</ref>
این کتاب معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمد میدانند.<ref>{{یادکرد|کتاب=The Monotheists: Jews, Christians, and Muslims in Conflict and Competition|نویسنده =Peters, Francis E.|ناشر =Princeton University Press|صفحه=pp. 12-13|سال=۲۰۰۳ |شابک=ISBN 0-691-12373-X}} [ارجاع دست دوم از ویکیپدیای انگلیسی]</ref>
اغلب مذاهب اسلامی بر درستی متن آن اتفاق نظر دارند و اختلافات در نحوه خواندن متن، [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و گاهی، ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به اندازه ایست که [[شیعه دوازدهامامی|شیعیان دوازدهامامی]] [[ایران]] و [[وهابیت|وهابیان]] [[عربستان سعودی|عربستان]] رسمالخط واحدی از قرآن را بهکار میبرند.<ref>قرآن کریم چاپ سازمان اوقاف و امور خیریه آخرین برگ. همچنین قرآن کریم. چاپ مدینه صفحه (أ) از خاتمه</ref> مسلمانان روی بیخطابودن قرآن تأکید دارند.<ref>قرآن کریم. سوره فصلت آیه ۴۲: (لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ) ترجمه انصاری:(باطل از هیچ سمت و سو در آن راه نمییابد از [سوی] فرزانه ستوده فروفرستاده شدهاست).</ref>
مفسرین اهل سنت بصورت تاریخی همواره معتقد بودند که آیات قرآنی که در امروزه در دست ما است دقیقاً همان چیزی است که محمد بیان کردهاست و هیچگونه تغییری اعم از حذف یا اضافه در آن صورت نگرفته است. مسلمانان قرآن را [[کتاب مقدس]] دین خود میدانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. قرآن، خود را به عنوان «لوح حفاظت شده» ({{به عربی|«اللَوح المحفوظ»}}<ref>{{آیه ۲|۸۵|۲۲}}</ref>) میخواند.{{نشان|britanicaopening}}
==== خاتمیت اسلام ====
از دیدگاه مسلمانان، اسلام خاتم ادیان الهی است. خاتمیت به این معناست که اسلام در بر دارنده تمام آن مطالبی است که باید از طریق وحی برای انسان بیان شود.<ref>هادوی تهرانی، مهدی - مبانی کلامی اجتهاد، ص ۳۸۸، انتشارات خانه خرد، چاپ سوم ۱۳۸۵،</ref>
{قرآن دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان الهی معرفی میکند:
{{شروع عربی}}
* إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ.<ref>قرآن کریم - اسراء:۹</ref>
{{پایان عربی}}
یعنی اگر شریعت اسلام را در یکسو و سایر شرایع آسمانی را که برای سراسر حیات بشر در دورانهای گذشته مقدّر شده است در طرف دیگری بگذاریم، شریعت اسلام از همه آنها استوارتر است که این خود معنی خاتمیت و شریعت آخرین است.<ref>صادقی تهرانی، محمد - [http://forghan.org/_fa/_tarjoman تفسیر ترجمان فرقان] - اسراء:۹ - انتشارات شکرانه - چاپ ۱۳۸۸</ref>
{{شروع عربی}}
* قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین.<ref>قرآن کریم - انعام:۱۶۱</ref>
{{پایان عربی}}
به جهانیان بگو: پروردگار مرا به راهی راست رهبری فرموده و آن دینی است قیم و زوالناپذیر که بنیادش از همان سنت و رویه ابراهیم است.<ref>صادقی تهرانی، محمد - [http://forghan.org/_fa/_tarjoman ترجمان وحی] - انعام:۱۶۱ - انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۸۵</ref>
در سوره بینه پس از آنکه میفرماید "مشرکین دست از عقیده باطل خود برنمیدارند جز آنکه فرستاده خدا با آیات و بینات فرا رسد و آیات کتاب قیم را برایشان بخواند. اینان دستوری ندارند جز آنکه خدای را با نیت پاک پرستش کنند، نماز بخوانند و... ، میفرماید: ذلِکَ دِینُ الْقَیمَة.<ref>قرآن کریم - بینه:۵</ref>
این آیین –اسلام- دینی است قیم و زوالناپذیر.<ref>صادقی تهرانی، محمد -
[http://forghan.org/_fa/_tarjoman ترجمان وحی] - بینه:۵ - انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۸۵</ref>
* در سوره آل عمران:
{{شروع عربی}}
وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین.<ref>قرآن کریم - آلعمران:۸۵</ref>
{{پایان عربی}}
هر که جز آیین اسلام در جستجوی آیین دگر آید، تا اید و انقراض جهان از او پذیرفته نیست و بروز رستاخیز از زیانکاران است.<ref>صادقی تهرانی، محمد - [http://forghan.org/_fa/_tarjoman ترجمان وحی] - آل عمران:۸۵ - انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۸۵</ref>
* در سوره مائده:
{{شروع عربی}}
الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً.<ref>قرآن کریم - مائده:۳</ref>
{{پایان عربی}}
امروز که پیامبر اسلام عهدهدار هدایت بشر است، دین را برای شما تکمیل و نعمت را برای شما تمام کردم، و خشنودم که برای همیشه بر دین اسلام باقی باشید.<ref>صادقی تهرانی، محمد - [http://forghan.org/_fa/_tarjoman ترجمان وحی] - مائده:۳ - انتشارات شکرانه - چاپ اول ۱۳۸۵</ref>
روشن است که آیات فوق آیین اسلام را پابرجاترین راه هدایت و دین قیم و زوالناپذیر و گرویدن به غیر آن را تا انقراض جهان غیرقابلقبول دانسته و او را کمال و بلوغ دیانت و تمام نعمت معرفی کردهاست.
* در روایاتی از بزرگان اسلام: نیز به ابدیت آیین اسلام تصریح شدهاست از جمله علی بن ابیطالب گوید:
{{شروع عربی}}
إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ... ثُمَّ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ<ref>نهج البلاغه - تنظیم سید رضی</ref>}<ref>صادقی تهرانی، محمد -
[http://forghan.ir/ بشارات عهدین] - ص ۵۹–۶۰ - چاپ ۱۳۹۰</ref>
{{پایان عربی}}
اسلام همان آیینی است که پروردگار بزرگ آن را در میان ادیان برگزیده و قوانین آن را به اندازهای استوار فرموده که دستاویز آن پایان ناپذیر و حلقهاش گسستنی نیست. اساس و بنیادش انهدام نمیپذیرد و ارکانش زایل و نابود نمیگردد. درختش هرگز از ریشه بیرون نیاید [این چنین] مدنش نیز هیچ وقت پایان نمیپذیرید.<ref>محمد صادقی تهرانی -
[http://forghan.ir/ بشارات عهدین] - انتشارات شکرانه - چاپ ۱۳۹۰</ref>
=== فروع عملیه ===
==== تقویم و اوقات شرعی ====
[[پرونده:Lunar libration with phase Oct 2007 450px.gif|بندانگشتی|راست|گردش [[ماه]]، اساس تقویم اسلامی|150px]]
اوقات شرعی، به [[زمان]]های مشخص و دقیقی از شبانه روز، گفته میشود که شخص دیندار، در آن زمانها، رفتار دینی زماندار خود را انجام میدهد. محاسبه دقیق زمانهای شرعی، از دیرباز، نزد منجمان، رایج بودهاست.
==== اذان ====
{{اصلی|اذان}}
[[پرونده:Bilal.jpg|بندانگشتی|45px|چپ|محمد پس از فتح مکه [[بلال حبشی]]، یک برده سیاه آزاد شده، را مأمور کرد که بر بام کعبه [[اذان]] بگوید.]]
[[پرونده:Adhan wiki ogg.ogg|راست|بندانگشتی|[[اذان]] به شیوه کنونی [[اهل تسنن]]]]
[[اهل سنت]]، عقیده دارند که نخستین بار، اذان در [[مدینه]] خوانده شد و [[حمزه]] این پیشنهاد را به [[محمّد]] داد. در حالی که برخی دیگر، طبل، بوق یا زنگ را برای دعوت مردم به نماز، پیشنهاد کرده بودند.{{مدرک}} اهل سنت، همچنین بر این باور هستند که بعضی عبارات اذان، مانند «الصلوة خیر من النوم» را عمر بن خطاب افزودهاست.<ref>چنانچه ابن حزم ظاهری، و امام مالک و قرطبی تصریح دارند. ۱ ـ امام مالک میگوید: «اِن المؤذن جاء الی عمر بن الخطاب یؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خیر من النوم فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح».. الموطّا ۱: ۷۲ هنگامیکه مؤذن نزد عمر آمد تا فرارسیدن وقت نماز صبح را به او اعلام کند عمر را دید که به خواب فرورفته فریاد برآورد: «الصلاة خیر من النوم»، پس عمر به او دستور داد تا از این پس این عبارت را در اذان صبح قرار دهند. ۲ ـ ابن حزم میگوید: «الصلاة خیر من النوم، ولا نقول بهذا ایضاً لأنه لم یأت عن رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله سلّم ـ». المحلی ج ۳:ص ۱۶۱</ref> این در حالی است که شیعیان اذان را عبادتی میدانند که از جانب خدا تعیین گردیده و تغییر در جملات اذان را بدعت میدانند، شیعیان همچنین از لفظ اشهد ان علی ولیالله و اشهد ان علی حجتالله در اذان استفاده میکنند ولی هیچ دلیلی از پیامبر مبنی بر کاربرد این الفاظ در نماز ثابت نشده است<ref>عاملی، شهید ثانی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (المحشّٰی - کلانتر)، ۱۰ جلد، کتابفروشی داوری، قم - ایران، اول، ۱۴۱۰ ه ق</ref> همچنین عقیده شیعه این است که محمّد پیش از [[هجرت]]، برای تمام نمازهای واجب خود، اذان میگفتهاست.<ref>شرح رساله [[سید محمد جواد غروی علیاری]] بر رساله توضیح المسائل [[آیتالله بروجردی]]، نشر نگارش،</ref> در [[ایران]]، اغلب اذان را در [[آواز بیات ترک]] در گوشه روحالارواح میخواندهاند. در مراسم [[تعزیه]]، اگر اذان گفته شود، به آواز کردی است.<ref>ستایشگر، ۶۸</ref>
اولین اذان سال در یکم هجری و در مدینه بود. در [[سنن ابوداود|مسند ابوداود]] به اسناد صحیح از عبدالله پسر زید پسر عبد ربه انصاری آمده که او برای اولین بار پیشنهاد اذان را به محمد داده و محمد از او پذیرفته است.<ref>محمد ربیعی، کتاب باقیات صالحات. جلد ۱ صفحهٔ ۲۰۸</ref>
== تاریخ اسلام ==
{{اصلی|تاریخ اسلام}}
[[پرونده:Countries with Sharia rule ar.PNG|بندانگشتی|300px]]
=== محمد ===
{{تمیزکاری}}
{{اصلی|محمد}}
'''ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم''' ({{چر}}[[۵۷۰ (میلادی)|۵۷۰]] - [[۶۳۲ (میلادی)|۶۳۲]])، بنیانگذار و [[پیامبر]] دین اسلام است.<ref>[[آلفونس دو لامارتین]] (۱۸۵۴)، ''Historie de la Turquie'', Paris, p. ۲۸۰: {{نقل قول|«Philosophe, orateur, apôtre, législateur, guerrier, conquérant d'idées, restaurateur de dogmes, d'un culte sans images, fondateur de vingt empires terrestres et d'un empire spirituel, voilà Mahomet!»}}</ref><ref>[http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat_davaani_07.html#f1 مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن - بعثت پیغمبر]</ref>
دربارهٔ زندگی محمد گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمدهاست، ولی مانند هر شخصیت مهم تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست. از اینروی که محمد، از تأثیرگذارترین شخصیتهای [[تاریخ]] بشری است؛ زندگانی، اعمال و افکار او در طی قرنها، بین موافقان و مخالفانش محل اختلاف و منازعه بودهاست. در دوران جوانیاش، او را امانتدار میدانستند و «محمد امین» خطاب میکردند.<ref name="شریعتی ۱۳۴۷، ص ۱۴۲">شریعتی (۱۳۴۷)، ص ۱۴۲</ref>
در [[قرون وسطی]]، محمد در تصور عمومی غربیان بت یا خدایی پنداشته میشد که توسط مسلمانان پرستیده میشود. پس از [[اصلاحات پروتستانی]]، تصور غرب از محمد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به شخصی متقلب، مکار و خودخواه تبدیل شد.<ref name = " « «Lewis ۲۰۰۲ ۴۵»»">Lewis (2002) p. 45</ref>
==== پیش از پیامبری ====
در جوانی همراه گروهی از جوانان قبایل دهگانه مکه، درصدد برآمده بودند تا با ایجاد گروهی از پاسبانهای داوطلب، اجازه ندهند تا حق ستمدیدگان توسط ستمکاران پایمال شود. نام پیمان این نیروهای داوطلب '''[[حلفالفضول]]''' (پیمان جوانمردان)، و محمد از شمار مؤسسان آن بود. او به این موضوع، که در جوانی در چنین نیرویی عضویت داشتهاست افتخار میکرد.<ref name="شریعتی ۱۳۴۷، ص ۱۴۲"/>
==== پیامبری در مکه ====
[[خدیجه]] همسرش، نخستین کسی بود که به وی ایمان آورد و پس از وی [[علی بن ابیطالب]] پسر عمو، و [[زید بن حارث]] پسر خواندهاش. [[شیعیان]] بر این باورند که طبق اسناد و مدارکی؛ محمد بارها در معرض عموم علی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده که از مهمترین این اسناد به «زمان دعوت از نزدیکان» (عشیره الاقربین)، و به آخرین سفر [[حج]] در [[غدیر خم]] اشاره میکنند و میگویند که در آن زمان حتی [[عمر]] و [[ابوبکر]] و دیگر [[صحابه]] با علی بیعت کردهاند. سنیها این قضیه را منکرند، ولی علی را نیز همچون دیگر صحابه محترم میشمارند.<ref>مستدرک حاکم جلد ۳ صفحه ۱۳۶(قال رسولالله:اولکم ورودا علی الحوض اولکم اسلاما علی بن ابی طالب)</ref><ref>تاریخ بغداد جلد ۲ صفحهٔ ۸۱</ref><ref>مسند احمد جلد ۵ صفحه۲۶ (قال رسولالله:إنه لأول اصحابی إسلاما او اقدم امتی سلما)</ref><ref>علامه امینی [[الغدیر]] جلد۳ صفحهٔ ۲۲۰</ref> و نیز گفته میشود که جعفر ابن ابوطالب، [[زید]] (تنها مسلمانی که بجز محمد، نامش در [[قرآن]] آمده)، [[ابوذر غفاری|ابوذر]]، ابوبکر و [[زبیر بن عوام|زبیر]] نیز از زمره دیگر نخست ایمان آورندگان به اسلام بودند.<ref>[http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat_davaani_08.html#f3 مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن - پس از بعثت پیغمبر]</ref>
'''اولین مسلمانان'''
{{اصلی|اولین مسلمانان}}
پس از شخص [[محمد امین]] [[پیامبر اسلام]] اولین [[زن]]، [[خدیجه]] [[همسر]] وی، و اولین مرد، [[علی]] [[امام]] اول [[شیعیان]]، و سپس ابابکر، زید بن حارث، اباذر غفاری، سعد بن ابیوقاص، لبابه دختر حارث، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده جراح، عبدالله بن مسعود، عمار بن یاسر و سمیه مادر وی، در منابع با اختلاف در پسی و پیشی ذکر شدهاند.<ref>* السنن الکبری، النسائی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، جلد ۵، صفحه ۴۴؛
* السنن الکبری، البیهقی، دارالفکر، جلد ۶، صفحه ۲۰۷؛
* مجمع الزوائد، الهیثمی، دارالکتب العلمیة، بیروت، جلد ۹، صفحه ۱۱۹؛
* المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، منشورات المجلس العلمی، جلد ۱۱، صفحه ۲۲۷؛
* کتاب الأوائل، ابن أبی عاصم شیبانی، صفحه ۷۹؛
* کتاب الأوائل، الطبرانی، دارالخلفاء للکتاب الإسلامی، کویت، صفحه ۷۸؛
* المعجم الکبیر، الطبرانی، دار إحیاء التراث العربی، جلد۱۱، صفحه ۲۱؛
* الاستیعاب، ابن عبد البر، دارالجیل، بیروت، جلد ۳، صفحه ۱۰۹۲: أول من أسلم علی أو أبو بکر؟ قال: سبحان الله! علی أولهما إسلاما، و إنما شبّه علی الناس لأن علیا أخفی إسلامه من أبی طالب، و أسلم أبو بکر فأظهر إسلامه، و لا شک أنّ علیا أولهما إسلاما؛
* شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، دار إحیاء الکتب العربیه، عیسی البابی الحلبی و شرکاه، جلد ۴، صفحه ۱۱۸؛
* نظم درر السمطین، الزرندی الحنفی، صفحه ۸۲؛
* الفصول المختارة، شیخ مفید، محمد بن محمد، دارالمفید، صفحه ۲۷۴: هَذَا اِبْنُ أَخِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ هَذَا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ هَذِهِ اَلْمَرْأَةُ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ وَ اَللَّهِ مَا عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ أَحَدٌ یعْبُدُ اَللَّهَ بِهَذَا اَلدِّینِ إِلاَّ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَةُ؛ این پسر برادرم محمد بن عبدالله و این علی بن ابی طالب و این زن هم خدیجه بنت خویلد است. به خدا قسم که بر روی زمین کسی خدا را عبادت نمیکند مگر این سه نفر؛
* مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، محمد بن سلیمان الکوفی، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، جلد ۱، صفحه ۲۸۲ و ۲۹۵: أنّ علیا علیه السّلام أول من آمن باللّه و رسوله؛
* Esposito 2004, p.15: L. Esposito, John (2004). The Oxford dictionary of Islam, Oxford Paperback Reference. Oxford University Press. ISBN 0-19-512559-2, ۹۷۸۰۱۹۵۱۲۵۵۹۷. ؛
* العثمانیة، الجاحظ، دارالکتب العربی، مصر، ص۲۸۶و۲۸۷:أن جمهور المحدثین لم یذکروا أن أبا بکر أسلم الا بعد عدة من الرجال، منهم علی ابن أبی طالب، و جعفر أخوه، وزید بن حارثة، و أبو ذر الغفاری، و عمرو بن عنبسة السلمی، و خالد بن سعید بن العاص، و خباب بن الأرت، و إذا تأملنا الروایات الصحیحة، و الأسانید القویة و الوثیقة، وجدناها کلها ناطقة بان علیا علیه السلام أول من أسلم؛ سیره نبویه، ابن هشام، ج۲، ص</ref>
محمد تا سه سال پس از [[بعثت]] دعوت خود را آشکار نکرد. اولین گروهی که محمد آنها را آشکارا به اسلام دعوت نمود، بستگان خودش بودند.<ref>رجوع کنید به [[شأن نزول]] ذیل [[قرآن]] [[کریم]] سوره [[شعراء]] [[آیه]] ۲۱۴</ref> پس از آن به کوه صفا رفت، و تمام [[قریش]] را به پذیرش اسلام فراخواند.<ref>[http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat_davaani_09.html#f3 دعوت آشکارا محمد از بنیهاشم و قریش]</ref>
پس از مدتی سران قریش تصمیم به مقابله با وی گرفتند. اولین اقدام آنها گفتگو با [[ابوطالب]] بود.<ref>[http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat_davaani_09.html#f6 عکسالعمل قریش نسبت به دعوت پیغمبر]</ref><ref>تاریخ یعقوبی - جلد ۱ ص ۱۴</ref><ref>کامل ابن اثیر - جلد ۲ ص ۴۲</ref> سران قریش پس از آنکه کمک خواستن از ابوطالب را بیهوده دیدند، تصمیم به یاری جستن از [[یهود|یهودیان]] [[مدینه]] گرفتند، ایشان، سه سؤال را برای پرسش از محمد، مطرح کردند و گفتند اگر وی پاسخ را بداند، در پیامبری او شکی نیست. محمد درست زمانی که سران قریش احساس پیروزی میکردند، پاسخ آن پرسشها را داد.<ref>[http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat/taarikh_islam_aaqaaz_hejrat_davaani_11.html#f5 یاری جُستن قریش از عالمان یهودی]</ref><ref>آیه ۲۳ [[سوره کهف]] در همین هنگام نازل شد. محتوای این آیه پیغمبر را به توکل دائمی به خداوند امر میکند.</ref>
==== پیامبری در یثرب ====
{{گاهشمار محمد در مدینه}}
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، [[قریش|قریشیان]] برای کشتن محمد نقشهای را طرح کردند. محمد به کمک [[علی]] ایشان را گمراه کرد، و به همراه [[ابوبکر]] از مکه بیرون رفت.<ref>Momen (1987), p. 5</ref> به این سان، در سال ۶۲۲ میلادی (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) وی به مدینه که آبادی بزرگی بود [[هجرت]] کرد. همراهانی که با وی از مکه به مدینه مهاجرت کردند ''[[مهاجران]]''، و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند ''[[انصار]]'' نامیده شدند. این هجرت مبدأ [[تقویم اسلامی]] شد.<ref name="EoI-Muhammad">{{cite encyclopedia | title=Muhammad | encyclopedia=Encyclopaedia of Islam Online | author=F. Buhl | coauthors=A. T. Welch | ref=harv}}</ref><!-- تکمیل یادکرد توسط ربات از ویکی انگلیسی -->
به نوشته [[محمود طالقانی]] مسلمانان، معتقد به ذکر مشخصات پیامبری محمد در کتابهای مقدس پیش از او هستند، در حالی که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نپذیرفتند. او سبب هجرت اقوامی از یهودیان را به سرزمین [[حجاز]]، و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بی نام و نشان [[یثرب]] را ناشی از همین پیشبینیها و پیشگوییها میداند.<ref>طالقانی، ص ۲۳۳</ref>
==== مرگ ====
[[پرونده:Maome.jpg|بندانگشتی|268px|راست| محمد در [[حجةالوداع]]، اضافه کردن ماههای اضافی را ممنوع میکند. (نتیجه اینکه هر سال، فقط ۱۲ ماه، خواهد داشت). نگارهای از نسخه رونوشت عثمانی از کتاب «[[آثار الباقیه]]» (نگارنده: [[ابوریحان بیرونی]]) متعلق به قرن [[سده ۱۷ (میلادی)|۱۷]] میلادی.]]
محمد چند ماه پس از [[حجة الوداع]] مریض شد، و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد.<ref name="USNews">Lewis (April 7, 2008), ''[http://www.usnews.com/articles/news/religion/2008/04/07/the-last-prophet.html?PageNr=3 The Last Prophet]''</ref> در روزی دوشنبه که محمد سخت بیمار بود و نتوانست از خانه بیرون رود، [[ابوبکر]] به پیشنمازی با مسلمانان نماز خواند.<ref>{{چپچین}}
* Wilferd Madelung (1998), pp. 24–27
* Ṭabarī, Ismail K. Poonawala, (1990), p. 179
{{پایان چپچین}}</ref>
محمد سرانجام در همان روز دوشنبه [[۲۸ صفر]]<ref>{{راستچین}}
* شیخ مفید، ارشاد، ج ۱، ص ۱۸۹
* إربلی، کشف الغمّة، ص ۱۴
* تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰.
{{پایان راستچین}}</ref> برابر با [[۸ ژوئن]] [[۶۳۲ (میلادی)|۶۳۲]]، در حالی که ۶۳ سال زیسته بود از دنیا رفت.<ref name="USNews"/> پس از درگذشت محمد، [[ابوبکر]] وارد مسجد شد و آیهای از قرآن را با این مضمون خواند: {{نقل قول قرآن|۳|۱۴۴|بسط=نه|نقل قول=محمد نیست مگر فرستادهای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتهاند؛ پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازخواهید گشت؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمیزند، و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد. سپس گفت:
{{نقل قول|ای مردم، هر کس محمد را میپرستد، پس بداند همانا محمد مرده است و هر کس خدای محمّد را میپرستد، بداند که او زندهای است که هرگز نمیمیرد.<ref name="USNews"/><ref>ابن هشام، ج۲، ص ۶۵۶؛ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰</ref>}} او را در خانه [[عایشه]] همسرش دفن کردند. [[مسجد|مسجدی]] که بعدها به محل دفنش افزوده شد، به زیارتگاه مسلمانان تبدیل شد.<ref>Encyclopedia Americana, 2006, p. 604</ref>}}
=== خلفای راشدین ===
{{اصلی|خلافت راشدین|خلفای راشدین}}
[[پرونده:Age of Caliphs.png|thumb|300px|گستره قلمروی اسلامی
{{زیرنویس نقشه|#BC8F8F|در زمان محمد (۶۲۲–۶۳۲)}}
{{زیرنویس نقشه|#E9967A|در زمان [[خلافت راشدین]] (۶۳۲–۶۶۱)}}
{{زیرنویس نقشه|#FFDEAD|در زمان بنیامیه (۶۶۱–۷۵۰)}}]]
'''ابوبکر'''، از [[صحابه]]<ref>[http://www.sunnah.org/publication/khulafa_rashideen/caliph1.htm Detailed Life of Abu Bakr as-Siddiq]</ref> و دوستان محمد،<ref>[http://www.princeton.edu/~batke/itl/denise/abubakr.htm ابوبکر] ''(دانشگاه پرینستون)''</ref><ref name="Abu Bakr's life">[http://www.anwary-islam.com/companion/abu_bakr_siddiq.htm Abu Bakr's life]</ref><ref>[http://naqshbandi.org/chain/2.htm Naqshbandi-Haqqani Sufi Order biography of Abu Bakr as-Siddiq]</ref> برای نخستین بار، لقب «صدیق» را از او دریافت کرد.<ref name="Abu Bakr's life"/> او، هنگامی که اسلام را پذیرفت، حدود ۴۰ سال سن داشت.<ref>''تاریخ طبری (عربی)''، ج۱، ص ۵۴۰ http://islamport.com/w/tkh/Web/2893/531.htm</ref>
پس از درگذشت محمد، اتحاد میان مهاجران، به خصوص زمینهسازی [[عمر]] و ابوعبیده بن جراح، کار را برای تصدی مقام خلافت توسط [[ابوبکر]]، هموار کرد. هر چند [[منذر بن ارقم]] در دفاع از [[علی بن ابیطالب]] سخن راند، ولی عدم حضور [[بنی هاشم]] باعث شد تا سرانجام، در حالی که علی بن ابیطالب، به تغسیل و تدفین ایشان مشغول بود<ref>ابن اثیر، ''اسدالغابه''، ج۱، ص۳۴</ref> اهل [[سقیفه]] کار را تمام کرده و از هر عملی که موجب سستی پایههای بیعت با ابوبکر شود، جلوگیری کنند.<ref>دانش کیا، محمد حسین. ''جمال کعبه''، ص۳۰و۳۱</ref>
'''عمر بن خطاب''' {{به عربی|ابو حفص عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی}}، از قدرتمندترین [[خلفای راشدین]] و فرمانروایان [[مسلمان]] در طول [[تاریخ اسلام]] میباشد<ref>{{یادکرد|کتاب=Islam in Global History: From the Death of Prophet Muhammad to the First World War|ناشر=American Institute of Islamic History and Cul|سال=۲۰۰۱|شابک=ISBN 0-7388-5963-X|نویسنده=Ahmed, Nazeer|زبان=en|صفحه=ص ۳۴}}</ref> که تحت فرمان او، سرزمین [[میانرودان|بینالنهرین]] و [[سوریه]] را فتح شده و استیلای بر [[پارس]] و [[مصر]] آغاز شد.<ref name="بریتانیکا">ʿ''[http://www.britannica.com/eb/article-9074188/Umar-I Umar I]''. (2009). In ''Encyclopædia Britannica. '' Retrieved February 11, 2009, from Encyclopædia Britannica Online</ref><ref name="encarta">، «[http://encarta.msn.com/encyclopedia_762509464/umar_i.html Umar I],» Microsoft® Encarta® Online Encyclopedia 2008
http://encarta.msn.com © 1997-2008 Microsoft Corporation. All Rights Reserved.</ref><ref>(''تاریخ خلفا''، سیوطی، به نقل از ''العسکری'')</ref> عمر پس از [[ابوبکر]] در سال [[۶۳۴ (میلادی)|۶۳۴ میلادی]]، به خلافت رسید و نخستین کسی بود که لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید.<ref name="autogenerated1">[http://www.britannica.com/eb/article-9074188/Umar-I عمر اول]، [[دانشنامه بریتانیکا]]</ref><ref>''تاریخ طبری''، ج۵ ص ۲۰۴۴</ref> در منابع [[اهل تسنن]] ادعا شده است، در سال هفتم پس از مرگ محمد، عمر با [[ام کلثوم]] دختر علی ابن ابی طالب ازدواج کرد.<ref>''تاریخ الفی'' - احمد بن نصرالله تتوی، آصف خان قزوینی</ref><ref>''تاریخ کامل''، ابن اثیر، ص ۱۵۶۴</ref> ولی شیعیان ادعا میکنند که عمر قاتل [[فاطمه زهرا]] است و [[علی]] دخترش را هرگز به ازدواج قاتل همسرش درنیاورد.<ref>http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83</ref> عمر بن خطاب، در طول ده سال خلافت خود، زندگی اقتصادی سادهای داشت و از تجمل گرایی سخت متنفر بود. از جمله خصوصیات عمر بن خطاب سختگیری او درباره غیر عرب بود؛ به عنوان مثال چنانچه در منابع اهل سنت ذکر شدهاست وی دستور داده بود که سهم [[بیت المال]] غیر عربها برابر سهم بردگانِ عرب باشد<ref>''کتاب اموال'' ابی عبید دردادن سهم بیت المال به عجم بقدر غلامان عرب.</ref> و نیز اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچهای از این ازدواج به دنیا آمد، چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث میبرد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمیبرد<ref>''الموطأ'' مالک ج ۲ ص ۵۲۰</ref> ویا از ورود غیر عربها به پایتخت حکومت اسلامی که شعار برابری نژادها را داشت<ref>سوره حجرات آیه ۱۱</ref><ref>''تحف العقول''، ص ۳۴. قال رسولالله: ایها الناس ان ربکم واحد و ان اباکم واحد کلکم لآدم و آدم من تراب. ان اکرمکم عندالله اتقیکم و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی</ref> منع کرد<ref>''تاریخ الخلفاء''، ص ۱۳۳.</ref> او توسط یک ایرانی به نام [[پیروز نهاوندی]] کشته شود.<ref name="encarta"/>
عمر، در آخرین روزهای عمر خود، شش تن از صحابه را مأمور نمود تا در مدت سه روز خلیفه سوم را تعیین کنند.
این شش تن، عبارت بودند از: [[علی بن ابیطالب]]، [[عثمان بن عفان]]، [[عبدالرحمن بن عوف]]، [[زبیر بن عوام]]، [[طلحه|طلحة بن عبید اللّه]] و [[سعد بن ابیوقاص]]. عمر چنین دستور داد که: «اگر چهار نفر نظری دادند و دو نفر مخالف شدند، آن دو نفر را گردن بزن و اگر سه نفر توافق کردند و سه نفر مخالفت نمودند، سه نفری که عبد الرحمان در میان ایشان نیست، گردن بزن، و اگر سه روز گذشت و بر کسی توافق حاصل نکردند، همه ایشان را گردن بزن».<ref>''ترجمه تاریخ یعقوبی''، ج ۲، ص ۵۰ و نیز بنگرید به: ''التنبیه و الاشراف''، ص ۲۶۷</ref> در این سه روز مذاکرات زیادی انجام شد و نتیجه بین علی و عثمان مردّد شد. سرانجام، عبدالرحمن، عثمان را انتخاب کرد و عثمان، به خلافت رسید.<ref>''ترجمه تاریخ یعقوبی''، ج ۲، ص ۵۳</ref>
بخشش فراوان '''عثمان''' از بیت المال به خویشاوندانش<ref>''شرح نهج البلاغه''، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۹۸ به بعد؛ چندین روایت تاریخی در این منبع موجود است</ref> که پیشاپیش توسط خلیفهٔ دوم پیش بینی شده بود،<ref>''تاریخ یعقوبی''، ج۲، ص۱۵۸</ref><ref>''شرح نهج البلاغه''، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۵</ref> و مال اندوزی او،<ref>مسعودی، ''مروج الذهب''، ج۲، ص۳۴۲</ref><ref>''منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه''، خویی، ج۱۶، ص۲۰۳</ref> از علل طغیان مردم علیه او به شمار میرود. علاوه بر این دلایل، [[علی بن ابیطالب]]، بی تابی مردم در برافکندن عثمان از خلافت را دلیل دیگری بر قتل عثمان میداند.<ref>''نهج البلاغه''، خطبهٔ ۳۰</ref>
پس از کشته شدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و [[طلحه]] بود. در این میان اهالی مصر متمایل به طلحه بودند و انصار، بصریان و کوفیان تمایل بر خلافت علی داشتند.
سرانجام، '''ابوالحسن علی ابن ابی طالب''' در ۱۹ ذیحجه سال ۳۵ برابر ۱۸ ژوئن ۶۵۶، به خلافت برگزیده شد.<ref>{{یادکرد |کتاب = The Succession to Muhammad: A Study of the Early Caliphate |نویسنده = Wilferd Madelung |مترجم = |فصل = |صفحه = ۱۴۲–۱۴۰ | ناشر = Cambridge University Press| چاپ = | سال = ۱۹۹۷|شابک =}}</ref>
[[علی]] علاوه بر اینکه در مسائل شرعی (بهخاطر وقوف بسیار زیاد او بر قرآن و سنت)<ref>L. VECCIA VAGLIERI. Encyclopedia of Islam. '''1'''. Brill، p. 382. «... he was asked foe advice on legal matters in view of his excellent knowledge of the Kur'an and the Sunna».</ref> و در فقه، تفسیر، سیاست، محل رجوع مسلمین (به خصوص خلیفه دوم) بود<ref>این مسئله در بسیاری از منابع اهل سنت آمدهاست برای نمونه:تاویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، ص ۱۵۲</ref><ref>شرح مقاصد، تفتازانی، ج ۲، ص ۲۹۴</ref><ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸و ج ۱۲، ص ۱۷۹</ref><ref>حاوی الکبیر، ماوردی شافعی، ج ۱۲، ص ۱۱۵ و ج ۱۳، ص ۲۱۳</ref> در سخنوری و ادبیات نیز چیره بود.
مرتضی [[مطهری]] به نقل از [[محمد عبده]] سخن او را شیواترین سخن پس از قرآن میداند.<ref>''شرح نهج البلاغه'' شیخ محمد عبده</ref><ref>مطهری، مرتضی. ''سیری در نهج البلاغه'' جلد ۱۶ مجموعه آثار. شاهکاری ها</ref> به طوری که وابستگان بنی امیه، گفتارش را از حفظ میکردند، تا بیانشان شیوا شود.{{نشان|KK}} بخشی از گفتارها و نوشتارهای وی در کتابی به نام [[نهج البلاغه]] جمعآوری شد. به گفتهٔ اروینگ، علی، شخصی دلیر، سخنور و بخشنده بود.<ref>{{چپچین}}{{یادکرد|کتاب=Mahomet and His Successors|نویسنده=Washington Irving|ناشر=READ BOOKS|صفحه=Vol. 10, Chapter XX.VII, p. 393|سال=۲۰۰۷|شابک=ISBN 978-1-4086-2646-7|زبان=en}}{{پایان چپچین}}</ref>
=== خلفای اموی، عباسی و فاطمی ===
{{اصلی|امویان|خلافت عباسیان|خلفای فاطمی}}
پس از [[صلح حسن و معاویه]]، حکومت به [[بنی امیه]] و سپس به [[بنی عباس]] رسید. عبدالرحمان سوم و جانشینانش در [[آندلس]]، [[فاطمیان]]، [[حفصیان]] و [[مرینیان]] نیز خود را جانشین محمد میدانستند. سلاطین [[امپراتوری عثمانی|عثمانی]] هیچگاه رسماً خلیفه نبودند. تنها عبدالمجید دوم از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۴ خود را خلیفه تمامی مسلمانان خواند.<ref>Donzel (1994), p. 60</ref>
== مذاهب اسلامی ==
{{اصلی|مذاهب اسلامی}}
[[پرونده:Divisions of Islam.png|بندانگشتی|مذاهب اسلامی در یک نگاه|راست|270px]]
مسلمانان به دو مذهب عمده [[شیعه]] و [[سنی]] بخش میشوند. هر یک از این دو فرقه انشعاباتی دارند. برای نمونه [[تصوف|صوفیگری]] در میان شیعه و سنی وجود دارد.
=== شیعه ===
{{اصلی|شیعه}}
شیعیان بر این باورند که [[امام]] و جانشین [[محمد|پیامبر اسلام]] از راه [[نص]] شرعی تعیین میشود و امامت [[علی]]، نخستین امام شیعیان و دیگر [[امامت|امامان شیعه]] نیز از راه [[نص|نص شرعی]] ثابت شدهاست.<ref>[[قرآن]] [[کریم]]. [[سوره]] [[مائده]] [[آیه]] ۵۵ (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ به ضمیمه حدیث مشهور غدیر که میتوان آن را در منابع زیر جست:
:
* مسند احمد بن حنبل، ج۵/۵۰۱، حدیث شماره ۱۸۸۳۸، چاپ دار احیاء التّراث العربی، بیروت ـ ۱۴۱۴ هـ.ق.
* فضائل الصّحابة، ص۱۵، حدیث شماره ۴۵ ـ چاپ دارالکتب العلمیّة ـ بیروت، خصائص امیرالمؤمنین علیه السّلام، ص۹۶، حدیث ۷۹ ـ چاپ مکتبة المعلاّ، کویت ـ ۱۴۰۶ هـ. ق</ref> [[اصول دین]] در تشیّع پنجگانه است و علاوه بر سه اصل دین [[توحید (ابهامزدایی)|توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، به دو اصل دیگر یعنی [[عدل (ابهامزدایی)|عدل]] و [[امامت]] نیز باور دارند:
* [[عدل (ابهامزدایی)|عدل]]:یعنی اعتقاد به عدالت خدا
* [[امامت]]:یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن امامان از سوی خدا برای راهنمایی بشر.
مهمترین مذاهب شیعه، عبارتند از [[شیعه دوازدهامامی|دوازدهامامی]]، [[اسماعیلیه]]، [[زیدیه]]، [[کیسانیه]]، [[واقفیه]] و [[فطحیه]].
=== اهل سنت ===
{{اصلی|سنی}}
[[پرونده:Madhhab Map2.png|بندانگشتی|چپ|275px|نقشه پراکندگی مذهبی در میان کشورهای اسلامی]]
اهل سنت بر این باورند محمد، پیامبر اسلام، پس از خود جانشینی تعیین نکرد و پس از فوت محمد مسلمانان آن زمان بر اساس شورا یک تن را به عنوان [[خلافت|خلیفه]] مسلمین انتخاب کردهاند.{{مدرک}} در آغاز در [[سقیفه بنیساعده|سقیفهٔ بنی ساعده]]، [[ابوبکر]] را که از [[صحابه]] (یاران) و نزدیکان محمد بود و در میان مسلمانان محبوبیت و اعتبار زیادی داشت، برای خلافت پس از محمد بر جامعه نوبنیاد مسلمانان انتخاب کردند.
سنیان به چهار مکتب فقهی عمده که عبارتند از: [[حنفی]]، [[مالکی]]، [[شافعی]] و [[حنبلی]] تقسیم میگردند.
{{-}}
=== دیگر فرقههای اسلامی ===
{{اصلی|خوارج}}
{{اصلی|تصوف}}
== اسلام در جهان ==
{{تمیزکاری}}
برخی ادعا دارند که: پیامبر اسلام زمانی که در [[مدینه]] بود، برای سران امپراتوریهای جهان ( زمامداران ) نامه نگاری کرد و آنها را به اسلام دعوت نمود. یکی از این نامهها خطاب به [[خسرو دوم|خسرو پرویز]] شاه ایران بود. (هرچند مدرک مستند و سند تاریخی برای این نامهنگاریها تاکنون به دست نیامده است)
پس از درگذشت محمد، مسلمانان در زمان خلیفه دوم به فرمان عمر، به ایران حمله کردند؛ و طی تقریباً ۱۰ سال ایران جز نواحی گیلان و مازندران گشوده شد.
اسلام به سرزمینهایی با زبان و فرهنگ متفاوت پا گذاشت. مردمان این سرزمینها که ندای برابری و بالندگی اسلام آنان را جذب کرده بود، برای فهم بیشتر کلام خدا به فراگیری زبان عربی پرداختند. به این ترتیب، برای نخستینبار یک زبان بینالمللی در گسترهٔ وسیعی از جهان رایج شد که به گسترش دانش کمک زیادی کرد. زبان مشترک باعث شد که هیچ دانشمندی در سرزمینهای اسلامی، احساس غربت نکند و برای دانشاندوزی به شهرهای مختلف سفر کند. نگارش کتاب به زبان عربی باعث شد هر دانشمندی از دستاوردهای علمی دانشمندان دیگر آگاه شود و ارتباط علمی، که برای پیشرفت دانش اهمیت زیادی دارد، امکانپذیر شود. ترجمهٔ آثار علمی تمدنهای پیشین به عربی باعث شد که برای نخستین بار بخش عمدهای از دستاوردهای علمی و فرهنگی بشر تا آن زمان، کنار هم قرار گیرد.<ref>[http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=19.531.627.fa جزیره دانش - دانشنامه- - تمدن اسلامی<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
بعضی نویسندگان غربی دربارهٔ سهم اسلام در تمدن جهان نوشتهاند. از جمله دکتر ناصرالدین صاحب زمانی در کتاب خداوند دو کعبه، صص:۲۲۹–۲۲۶ دربارهٔ کتابی با عنوان «سهم اسلام در تمدن جهان»، تألیف استانوود کاب مینویسد: «۵ ماه پیش از سفرم به بُستُن، در فروردین ۱۳۴۶ در کتابخانهٔ مسجد زیبای واشنگتن، به کتاب کوچکی از یک نویسندهٔ آمریکایی برخوردم که از جهاتی چند دارای گیرایی خاص بود. کتاب نوشتهٔ استن وود کاب سهم اسلام در تمدن جهان نام دارد (Islamic contribution to civilization) و یکی از کم نظیرترین کتابهایی به شمار میرود که در کمال اختصار، لیکن با رسایی و دیدی وسیع و جامع، دربارهٔ اهمیت تمدن اسلامی برای تاریخ و فرهنگ انسانی، به یک زبان زندهٔ غربی، تا آنجا که نویسنده آگاهی دارد، تا کنون تدوین یافته است
|
|
|